عشق خالص


89/3/13 ::  11:21 صبح

تاریخ کلام اسلامی
وجوب ایمان به ملائکه از نظر قرآن 
نویسنده:  سیده طاهره موسوى
 

  تأمل در آیات قرآن نشان از آن دارد که ملائکه دسته اى از موجودات اند که علاوه بر آن که در ساختار خلقت از رتبه اى خاص و جایگاهى ویژه برخوردارند، ایمان بدانها واجب بوده و دشمنى با آنها به تصریح آیه 98، سوره بقره موجب کفر است. همچنین در آیاتى مانند 285 و 177 سوره بقره، ایمان به ملائکه، هم ردیف ایمان به خدا ذکر شده که اهمیت و ضرورت مسأله را نشان مى دهد. اما سرّ وجوب ایمان به ملائکه چیست و چرا ایمان به این موجودات نزد خداوند تااین اندازه مهم است؟ برخى معتقدند که ایمان به ملائکه لازمه ایمان به نبوت است چرا که ملائکه حاملان وحى الهى اند و هر کس منکر وجود حاملان وحى شود در واقع نبوت را انکار کرده است. اما دقت در کنه مطلب این حقیقت را آشکار مى سازد که ایمان به ملائکه لازمه توحید است و با انکار آن توحید فعلى و افعالى حق تعالى مخدوش مى شود.
1. طرح مسأله
ملائکه دسته اى از مخلوقات الهى هستند که در نظام خلقت از اهمیت خاص و جایگاه ویژه اى برخورداراند. در فرهنگ قرآنى، این موجودات، مقربان درگاه الهى و مسبّحان دائمى پروردگار و رسولان الهى اند که در تدبیر امور عالم و وساطت در فیض و قبض ارواح، ایفاء نقش مى کنند. تأمل در آیات قرآن حکایت از آن دارد که ایمان به ملائکه امرى واجب و ضرورى است تا آنجا که منکر آنها در زمره کافران خواهد بود. اما دلایل و شواهد نقلى بر وجود ایمان به ملائکه کدام اند و هر کدام مدعاى ما را چگونه ثابت مى کنند؟ همچنین علت و سرّ وجوب ایمان به ملائکه چیست و چرا آیات قرآنى تا این حد بر ایمان به ملائکه تأکید داشته و آن را مکرراً تذکر داده است؟ در این قسمت از مقاله ابتدا از دلایل و شواهدى که ایمان به ملائکه را واجب کرده، بحث مى کنیم و سپس روشن مى سازیم که راز این که انسان ها باید به ملائکه مؤمن باشند و انکار آنها مستلزم کفر است چیست.
2. وجوب ایمان به ملائکه
قبل از ورود به بحث و ارائه دلایل بر وجوب ایمان به ملائکه، خوب است از معناى وجوب بحث کرده و تصور صحیحى از صورت مسأله ترسیم نماییم تا گرفتار مغالطه اشتراک لفظ نشویم. وجوب در علوم مختلف، معانى متفاوتى دارد. براى مثال در علم فقه واجب در مقابل حرام به کار رفته و مراد آن است که مکلف به امتثال آن مستحق ثواب و متمرد از آن مستوجب عقوبت است. این همان وجوب شرعى است که از ناحیه شرع انجام آن الزامى است.( [1]) در فلسفه نیز وجوب معناى خاصى دارد که عبارت است از: «کون وجوده ضروریاً له» ( [2]) وجوب یک امر یعنى وجود، براى آن امر ضرورى باشد و از آن قابل سلب نباشد.
حال به نظر مى رسد مراد از وجوب ایمان به ملائکه وجوب شرعى است. بدین معنا که مکلف باید امر ایمان به ملائکه را امتثال کرده و منکر آنها نباشد و گرنه مستوجب عقوبت خواهد بود.
خالق هستى و آفریننده عالم در آیات و روایات فراوانى از موجوداتى به نام «ملائکه» سخن به میان آورده و براى آنها صفات و ویژگى هایى مانند عصمت( [3])، مسبّح خداوند ( [4]) و مجرى فرامین او ( [5]) برشمرده و وظایف و رسالت هاى مختلفى را مثل تدبیر امور عالم، ارسال وحى( [6])، قبض ارواح مؤمنان ( [7]) و ظالمان ( [8]) ، رسالت مراقبت اعمال ( [9]) بر دوش آنها نهاده است.
در کنار این آیات، دسته اى از آیات را مى بینیم که در آنها انسان به ایمان به ملائکه فراخوانده شده است. ایمان نزد اهل لغت از ماده «أمن» به معناى سکون بوده و اصل آن آرامش نفس و زوال خوف است. همچنین به معناى تصدیق مى باشد.( [10]) مفسران در توضیح معناى ایمان گفته اند: «الایمان بالله هو العقد على توحیده وما شرع من الدین. والایمان بالرسول هو العقد على کونه رسولاً مبعوثاً من عند ربه امرُه امرُه ونهیُه نهیُهُ وحکمُه حکمُه من غیر أن یکون له من الأمر شىء» ( [11])«ایمان به خداوند عبارت است از اعتقاد قلبى بر یگانگى او و بر آن دینى که تشریع کرده و ایمان به رسول عبارت است از اعتقاد به این که او فرستاده خداست و امر او امر خدا و نهى او نهى خدا و حکم او حکم خداست بدون آن که خودش از پیش خود اختیار داشته باشد».
مطابق این بیان مراد از ایمان با توجه به متعلق آن متفاوت است. یعنى ایمان عبارت از عقد و تصدیق قلبى است و سعه و ضیق آن بستگى به متعلقش دارد. بر این اساس ایمان به خداوند به معناى تصدیق به وحدانیت او و امتثال دستورات الهى است و ایمان به رسول عبارت است از ایمان به این که او از جانب خداوند مبعوث بوده و طاعت او (پیروى از امر و نهى و حکم او)، طاعت خداست.
با این وصف ایمان به ملائکه یعنى فرد باید به وجود آنها و لوازم وجودى آنها که عبارت است از رسالت، جایگاه و مقام آنها تصدیق داشته و معترف باشد.
بنابراین مؤمن به دین اسلام در واقع کسى است که در کنار اعتقاد قلبى به اصول دین، به ملائکه نیز ایمان داشته و قلباً بدانها معتقد باشد. عکس نقیض این گزاره آن است که عدم اعتقاد به ملائکه و انکار آنها مستلزم خروج از دین مى باشد که البته در آیه اى از قرآن به این امر تصریح شده است.( [12])
نکته قابل توجه آن که ایمان و اعتقاد به امرى، فرع بر شناخت و معرفت بدان است. به عبارت بهتر لازم است ابتدا شناخت صحیح و معرفت دقیق نسبت به متعلق ایمان حاصل شود تا سپس اعتقاد و ایمان بدان معنا پیدا کند. در واقع رابطه شناخت و ایمان، رابطه تصور و تصدیق است. یعنى همان گونه که تصور بر تصدیق تقدم رتبى دارد، شناخت و معرفت نیز بر ایمان مقدم است. همچنین همان گونه که تصدیق به میزان تصور میسور است، به همان اندازه که معرفت حاصل شود، ایمان محقق مى گردد. به عبارت واضح تر، ایمان امرى ذو مراتب بوده و درجات متفاوتى دارد. هر چه شناخت و معرفت نسبت به امرى عمیق تر و دقیق تر باشد، محصول و ثمره بیشترى از مراتب ایمان را به دنبال خواهد داشت. تفاوت میان ایمان جاهلانه و عالمانه از همین جا آشکار مى گردد. ایمان جاهلانه مبتنى بر مرتبه ضعیفى از معرفت بوده حال آن که ایمان عالمانه بر شناختى قوى استوار است. امیرالمؤمنین وامام الموحدین از این دو ایمان به ایمان ثابت و مستقر در قلب و ایمان عاریتى و زوال پذیر تعبیر نموده اند: «فمن الایمان ما یکون ثابتاً مستقراً فى القلوب ومنه ما یکون عوارى بین القلوب والصدور» ( [13])«ایمان بر دو گونه است: یکى ثابت و مستقر در قلوب و دیگرى موقت و عاریه اى بین قلبها و سینه ها». در بیان دیگرى، حضرت، مؤمن را این گونه توصیف کرده اند: «المؤمن کالجبل الراسخ لا تحرکه العواصف ; مؤمن مانند کوه استوارى است که باد و طوفان نمى تواند آن را تکان دهد». این ایمان ناظر به درجات اعلاى معرفت است.
1. 2. دلایل نقلى بر وجوب ایمان به ملائکه
گفتیم که ایمان به ملائکه از مسائل اعتقادى بوده و بر هر مکلفى ایمان بدانها واجب مى باشد. اما در چه آیاتى به این امر پراخته شده و این امر چگونه از آیات قرآن مستفاد است؟ در این قسمت از بحث به ارائه و بررسى آیات قرآنى مشیر به این معنا مى پردازیم:
أ. ( آمن الرسول بما أنزل إلیه من ربّه والمؤمنون کلٌّ آمن بالله وملائکته وکتبه ورسله... ) «رسول به آنچه از طرف پروردگارش به او نازل شده ایمان آورده و مؤمنان همه به خدا و ملائکه او و کتاب ها و رسولان او ایمان آورده اند»( [14]) این آیه با صراحت دلالت بر وجوب ایمان به ملائکه دارد، چرا که طبق آن مؤمن کسى است که به خدا و ملائکه و کتب و رسل الهى ایمان داشته باشد. یعنى ایمان کامل، ایمان به مجموعه این موارد است به نحوى که نبودن یکى از این موارد موجب نقصان در ایمان مى باشد. به عبارت دیگر، معطوف آمدن «ایمان به ملائکه» به «ایمان به خدا» در این آیه، این نتیجه را به دنبال دارد که همان گونه که منکر خدا از زمره مؤمنان خارج است و کافر محسوب مى شود، منکر ملائکه نیز کافر خواهد بود.
ب. ( لیس البرّ أن تولّوا وجوهکم قبل المشرق والمغرب ولکنّ البرّ من آمن بالله والیوم الآخر والملائکة والکتاب والنبیّین أولئک الذین صدقوا وأولئک هم المتقون ) ، «نیکى تنها به این نیست که (هنگام نماز) روى خود را به سمت مشرق و مغرب کنید بلکه نیکى کسانى هستند که به خدا، معاد، ملائکه، کتب آسمانى و پیامبران ایمان آورده اند».( [15]) در آیه مذکور خداوند تبارک وتعالى اصل و زیربناى همه خوبى ها را ایمان به مبدأ، معاد، ملائکه، کتاب و انبیاء الهى معرفى نموده که اهمیت و ضرورت ایمان به ملائکه از هم ردیف آوردن آن با مبدأ و معاد روشن مى شود. نکته قابل توجه آن که در این آیه متعلق ایمان پنج مورد ذکر شده که هر کدام از این موارد در تکمیل ایمان نقش دارند و نداشتن یکى از این ها فرد را از دایره مؤمنان خارج کرده و در سلک کافران درخواهد آورد. از این رو فرد مؤمن همان گونه که به خدا معتقد است باید به ملائکه نیز ایمان داشته باشد.
همچنین نکته هاى تأکیدى موجود در آیه حائز اهمیت است، زیرا در آیه نفرمود:«نیکوکار» کسانى است که... بلکه فرمود:«نیکى» کسانى هستند که... و علت آن است که در ادبیات هنگامى که مى خواهند درجه تأکید را در چیزى بیان کنند آن را به صورت مصدرى مى آورند نه به صورت وصف.
نتیجه این که آیه مذکور بالاترین مرتبه نیکوکاران را کسانى معرفى مى کند که ایمان به خدا، معاد، ملائکه و... دارند. نکته دیگر این که در ذیل آیه فرمود:«اینها همان راستگویان و پرهیزگاران هستند». این امر خود تأکید دیگرى است هم بر اصل ایمان و هم بر نصاب ایمان.
ج. ( من کان عدوّاً لله وملائکته وجبریل ومیکال فانّ الله عدوّ للکافرین ) ، «کسى که دشمن خدا و ملائکه او و جبرئیل و میکائیل است کافر است و خدا دشمن کافران است»([16]) در این آیه شریفه دشمن ملائکه کافر شمرده شده است، به این نحو که «من» در آیه شرطیه است و جواب آن محذوف مى باشد. یعنى هر کس دشمن ملائکه و جبرئیل و میکائیل است کافر است. از این که دشمنى با ملائکه موجب کفر است، مى توان استفاده کرد که قبول و پذیرش و ایمان به آنها لازم و ضرورى است.
د. ( یا أیّها الذین آمنوا آمنوا بالله والکتاب الذى نزل على رسوله والکتاب الذى أنزل من قبل ومن یکفر بالله وملائکته وکتبه ورسله والیوم الآخر فقد ضلّ ضلالاً بعیداً ) ، «اى کسانى که ایمان آورده اید به خدا و رسولش و کتابى که بر او نازل کرده و کتاب (آسمانى) که قبلاً فرستاده شده ایمان (واقعى) بیاورید، کسى که خدا و ملائکه و روز بازپسین را انکار کند در گمراهى دور و درازى افتاده است».( [17])
در صدر آیه، خداوند به مؤمنان امر مى کند که به خدا و رسول و کتابى که بر او نازل شده و کتبى که بر انبیاى پیشین آمده، ایمان بیاورید و در ذیل آیه هشدار مى دهد که هر کس به خدا و ملائکه و کتب و رسل الهى و روز قیامت کفر بورزد، در گمراهى دورى واقع شده است. حال، این که در صدر آیه، بعد از امر به ایمان، متعلق آن هر یک جدا جدا ذکر شده، مفهم این مقصود است که ایمان به هر کدام مستقلاً واجب است. در ذیل آیه ( من یکفر ) نیز بعد از ذکر مَنْ شرطیه متعلّق کفر ( بالله وملائکته وکتبه... ) با ذکر خاص تکرار شده که مؤید و بیانگر این حقیقت است که کفر به هر یک چنین جزائى را(ضلال بعید) به دنبال دارد.
علاّمه طباطبایى نیز در تفسیر این آیه مى فرماید:«مراد از واو عاطفه که چهار بار در آیه تکرار شده واو جمع نیست تا در نتیجه همه موارد نامبرده، موضوع واحدى براى حکمى واحد شوند یعنى چنین نیست که محکوم به حکم کفر کسى باشد که به همه این ها کفر بورزد و اگر به یکى از این ها ایمان داشته و به سه تاى دیگر کافر باشد، کافر نیست بلکه واو در این جا به معناى یا است و در حقیقت معناى آیه چنین است: هر کس به خدا یاملائکه یا کتب یا رسل یا روز قیامت کفر بورزد، کافر است. بنابراین، آیات قرآنى ناطق است که هر کس به هر یک از آنچه در این آیه ذکر شده (به طور جدا جدا) کافر باشد (هر چند که به بقیه ایمان داشته باشد) به حقیقت کافر است.( [18])
تعبیر به «ضلال بعید» مبین این معناست که منکران این امور تا حدى از جاده حقیقت دور شده اند که بازگشتشان به آسانى میسور نیست. حال آیا کفر به ملائکه وحى چنین ضلالتى را به دنبال دارد یا ایمان به همه اصناف ملائکه لازم است و کفر به آنها موجب ضلالت مى شود؟ آیه اطلاق دارد. اما از این که در صدر آیه، ایمان به سه امر لازم شمرده شده ولى در ذیل آیه کفر به پنج مورد را موجب ضلالت دانسته، فهمیده مى شود که نصاب ایمان، به آن سه امر (خدا، رسول و کتاب) ختم نمى شود بلکه ایمان به ملائکه و معاد هم لازم است.
اما اینکه در صدر آیه، ایمان به ملائکه نیامده، شاید بدان علت است که ایمان به آن سه امر(خدا، رسول و کتاب)، مستلزم ایمان به ملائکه نیز مى باشد.
3. سرّ وجوب ایمان به ملائکه
تا این جا روشن شد که در فرهنگ قرآن ایمان به ملائکه واجب است اما چرا و به چه علتى ایمان به ملائکه واجب و ضرورى است و اساساً چه سرّى در این امر نهفته است؟ چرا اگر کسى به ملائکه مؤمن نباشد از زمره کفار است؟ در تبیین و توضیح این بحث، از براهین عقلى مدد جسته و مى کوشیم تا از منظر عقل، حکمت و سر آن را بیابیم. ممکن است اشکال شود که: «احکام الله تعبدى و توقیفى هستند و دین الله لا یصاب بالعقول» لذا رسیدن به سر وجوب نه ممکن است و نه مفید، همین اندازه که معتقدیم احکام الهى داراى حِکَم و مصالحى است، کافى است.
در جواب مى گوییم: این روایت ناظر به اسرار احکام شرعیه فرعیه جزئیه است و نسبت به این گونه احکام عملى، هر غیر مجتهدى باید مقلد باشد زیرا عقل، مدرک کلیات است نه جزئیات. بنابراین رسیدن به سر احکام جزئى ممکن نیست مگر آن که به اصطلاح «منصوص العله باشد» یعنى شارع با صراحت، علتش را بیان کرده باشد. اما باید دانست که در حوزه مسائل اعتقادى، طبق نظر همه فقها تقلید جایز نیست و فرد مکلف باید تحقیق کند و سرّ آن را دریابد، سپس بپذیرد. البته هر مکلفى به قدر توان و ظرف وجودیش، موظف به تحقیق است.
مسأله ایمان به ملائکه نیز، مسلماً از مسائل اعتقادى ماست چرا که این مسأله در آیات قرآن، هم ردیف ایمان به خدا و کتب و رسل الهى آمده و منکر آن، کافر شمرده شده است. از این رو به هیچ وجه نمى توان در این مسأله تقلید کرد(یعنى بدون دلیل و کورکورانه به آنها معتقد شد) که در این صورت این اعتقاد پوچ و بیهوده خواهد بود.
اما در توضیح این امر که ایمان به ملائکه از اعتقادات است باید گفت: به یک اعتبار، مجموعه دستورات دینى شامل سه بخش است: اعتقادات، اخلاق و احکام. ایمان به ملائکه از اخلاقیات و احکام نیست، زیرا منکر این امور (اخلاق و احکام) کافر محسوب نمى شود و انکار یکى از امور اخلاقى یا احکام شرعى به ایمان کسى آسیب نمى رساند، مگر آن که مسأله از ضروریات باشد به نحوى که با انکارش تزلزلى در اصول دین رخ دهد.
پس به طور مسلم، ایمان به ملائکه در زمره مسائل اعتقادى قرار دارد. لذا جستجو از سرّ و علت وجوب آن، بر هر مکلفى فرض و لازم است.
اما جاى این سؤال باقى است که ایمان به این دسته از مخلوقات، از لوازم کدام یک از اصول سه گانه دین مى باشد؟ به عبارت دیگر انکار این امر، کدام یک از اصول دین را متزلزل مى سازد؟
آنچه در بادى امر به ذهن مى رسد این است که ایمان به ملائکه از لوازم اعتقاد و ایمان به نبوت است و با انکار آن، اصل نبوت متزلزل مى شود. دلیل بر اثبات این مدعا آن که ایمان به ملائکه، مقدمه ایمان به وحى است. زیرا ملائکه مأمور انزال کتب و احکام شریعت بر پیامبران مى باشند. به همین دلیل، در آیاتى از قرآن ایمان به ملائکه مقدم بر ایمان به کتب و رسل آمده و این تقدم، نشان دهنده آن است که انکار ملائکه در حقیقت انکار وحى و نبوت و به نحوى انکار معاد است و عقل با توجه به این مقدمات، حکم به لزوم ایمان به ملائکه مى نماید.
لکن با اندک تأمل و تعمق روشن مى شود که این دلیل، اخص از مدعاست. چرا که آیات و روایات، ایمان به همه اصناف ملائکه را لازم و ضرورى معرفى کرده است حال آن که با این دلیل، صرفاً وجوب ایمان به ملائکه وحى ثابت مى شود و با اقامه دلیل اخص، نمى توان اعم را نتیجه گرفت; لذا با این دلیل، وجوب ایمان به کل ملائکه ثابت نمى شود. پس نمى توان ایمان به ملائکه را تنها لازمه اصل نبوت دانست.
1.3. ایمان به ملائکه لازمه توحید
تأمل و تدبر در مسأله این حقیقت را بر انسان آشکار مى سازد که ایمان به ملائکه از لوازم مهم و اساسى توحید است. بدین معنا که هر کس به ملائکه ایمان نداشته و قائل به وجود چنین موجوداتى نباشد، در واقع وحدانیت خداوند را منکر شده است. به عبارت بهتر فهم صحیح و همه جانبه نسبت به توحید بارى تعالى مستلزم اعتقاد به وجود ملائکه خواهد بود. اما پیش از آوردن دلائل و اثبات مدعا، ارائه مقدمه اى ضرورى به نظر مى رسد.
مى توان به طور اعم مدعى شد که همه حکماى الهى اعم از مشایین، اشراقین و اصحاب حکمت متعالیه قائل به وجود عالمى هستند که واسطه در ایصال فیض به مادون است. ساکنان این عالم را که «عالم عقل» نام دارد، موجودات مجردى تشکیل مى دهند که نقش وساطت بین مفیض على الاطلاق و مستفیض را برعهده دارند. فلاسفه از این موجودات با عنوان «عقول مفارق» یاد مى کنند که با ملائکه اى که در لسان شرع آمده، قابل تطبیق است. اهم دلایل حکما مبنى بر ضرورت وجود عقول مفارق (ملائکه) از این قرار است:
اولین راه براى اثبات مدعا قاعده «الواحد» است که طبق آن صدور کثیر از واحد ممتنع مى باشد. زیرا اگر از واحد بسیط من جمیع الجهات، کثیر و مرکب بىواسطه صادر شود موجب کثرت و ترکیب در مصدر خواهد شد و این خلاف فرض و محال است. از طرف دیگر عالم ماده، کثیر و مرکب است لذا صدور آن بىواسطه از حق تعالى محال مى باشد. پس لازم و ضرورى است اقرب موجودات به حق تعالى واحد بسیطى باشد که در ذات و فعلش از غیر حق مستغنى است تا بتواند در افاضه خیر از معطى حق به ماعداى از موجودات واسطه باشد.( [19])
ب. در بیان دیگرى صدرالمتألهین بر ضرورت وجود ملائکه چنین برهان اقامه مى کند:«حق صریح در صنع بارى تعالى و حکمتش در ایجاد عالم به نحوى که از جانب خداوند خالى از قصور و شرور باشد به وضوح روشن نخواهد شد مگر بعد از بیان کیفیت ترتیب وجود و این که صدور موجودات از خداوند باید به ترتیب الأشرف فالأشرف باشد».( [20]) ایشان سپس براى اثبات مدعاى خود چنین دلیل اقامه مى کند:«خداوند تبارک وتعالى در ذات و صفات واحد است و فعل او باید واحد باشد به وحدت حق و باید واجب باشد از این جهت که مقوم است به قیومیت حق و غنى باشد به غناى حق. چنین فعلى نمى تواند عرض باشد چون به جوهر محتاج است. صورت هم نمى تواند باشد چون صورت نیازمند ماده است. هیولا نیز نیست زیرا هیولا بدون صورت محال است. جسم هم نمى باشد چون صدور جسم مرکب از ماده و صورت از واجب تعالى بدون واسطه محال است نه به خاطر بخل مبدأ و قصور فاعل، بلکه به جهت شدت نور وجود. بنابراین باید «اول ما خلق الله عقل» باشد. چنان که در حدیث مشهور وارد است و این برهان موافق با اعتقاد اصحاب ادیان مى باشد».( [21])
حاصل سخن آن که این برهان ضرورت وجود ملائکه را با توجه به وحدت حقه خداوند ثابت مى کند. لذا آن که معتقد به توحید است به ناچار مى باید به ملائکه نیز ایمان داشته باشد.
ج. از دیگر ادله اى که بر وجود ملائکه به وضوح دلالت دارد قاعده «امکان اشرف» است. این قاعده که از اصل امتناع صدور کثیر از واحد محض استخراج شده، در بیانات فلاسفه جایگاه ویژه اى دارد. چنان که ابن سینا در شفا ترتیب نظام وجود را بر این قاعده مبتنى دانسته است.( [22])همچنین شیخ اشراق در آثار خود از این قاعده براى اثبات عقول استفاده نموده است. ( [23]) صدرالمتألهین نیز ضمن تجلیل از این قاعده مى گوید: «مؤدّاى این قاعده کریم و فوائدش کثیر و منافعش وافر و خیرات و برکاتش جلیل است».( [24]) قاعده امکان اشرف عبارت است از این که در تمام مراحل وجود لازم است ممکن اشرف بر ممکن اخس مقدم باشد. به عبارت دیگر هرگاه ممکن اخس موجود شود ناچار باید پیش از آن ممکن اشرفى موجود شده باشد. مثلاً هنگامى که نفس و عقل را در نظر بگیریم و با یکدیگر مقایسه کنیم،مطمئن خواهیم شد که عقل برتر از نفس است; در این صورت اگر به صدور وجود نفس آگاه باشیم به صدور وجود عقل پیش از آن نیز آگاه خواهیم بود.( [25]) مفاد این قاعده نیز مثبت مدعاى ما مبنى بر ضرورت وجود ملائکه در نظام هستى است چرا که هستى موجودات مادى و عالم دنى مستلزم موجودات مجرد و عالم عقلى مى باشد.
د. دیگر آن که میان مفیض و مفاض علیه مناسبت لازم است و خداوند تبارک وتعالى که مفیض على الإطلاق است، واحد محض و فوق تمام و کمال مى باشد. از طرف دیگر عالم ماده، کثیر و ناقص است حال اگر از کمال محض ابتدائاً ناقص محض صادر شود، مناسبت لازم، منتفى خواهد بود.
نتیجه این که با توجه به این مقدمه و مطابق دلایل ارائه شده، حکما وجود عالم عقول را ضرورى دانسته و عدم آن را محال مى شمرند. همین امر مى تواند مدعاى ما را مبنى بر این که ایمان به ملائکه لازمه اعتقاد به توحید است، به روشنى تبیین نماید چرا که انکار عالم عقول یا همان ملائکه مستلزم انکار توحید فعلى و افعالى حق تعالى بوده وموجب کفر مى گردد که آیات قرآنى بدان تصریح نموده اند. نکته دیگر آن که این امر از قضایایى است که هرگاه موضوع و محمول آن به درستى تصور شود تصدیق بدان بدیهى است و اگر کسى خدشه کند قطعاً از این جهت است که موضوع ومحمول به طور کامل متصور او نبوده که در این صورت، ممکن است بدیهى ترین قضیه که همان «کل بزرگتر از جزء است» نیز مورد خدشه قرار گیردء
4. جمع بندى و نتیجه گیرى
ایمان به ملائکه از موضوعات بسیار مهمى است که بحث از آن از زوایاى مختلفى قابل طرح مى باشد. در آیات متعددى بر وجوب ایمان به ملائکه تصریح شده به گونه اى که آیات دالّ بر وجوب به هیچ وجه قابل توجیه یا تأویل نیست و از طرفى از نحوه دلالت آیات بر وجوب ایمان (که ایمان به آنها هم ردیف ایمان به خدا و کتب و رسل الهى آمده) استفاده مى شود که ایمان به ملائکه از مسائل اعتقادى است. یعنى از مسائلى است که در حوزه اعتقادات و حکمت نظرى مطرح است و عقل باید به سرّ این وجوب راه یابد تا ایمان او از مرحله تقلید رهیده و به مرحله تحقیق ارتقاء یابد. چرا که بطلان ایمان تقلیدى در حوزه اعتقادات امرى روشن و بدیهى است. لذا این مسأله از حوزه تعبدیات خارج مى باشد و عقل را به کاوش در سر این وجوب وا مى دارد که چرا و به چه دلیل ایمان به ملائکه واجب و منکرش کافر است و عدم ایمان به آنها چه خللى در دین پدید مى آورد؟
بعد از تأمل و کنکاش و پیمودن مسافت هاى علمى به این جواب دقیق نائل مى شویم که ایمان به ملائکه از لوازم توحید است و مفاد قاعده متقن «الواحد لا یصدر عنه إلاّ الواحد; از واحد جز واحد صادر نمى شود» و لزوم تناسب بین مفیض على الاطلاق و واحد محض و وجود فوق تمام و کمال و مفاض علیه و لزوم ترتیب در صدور موجودات مجموعاً وجود ملائکه را در نظام خلقت ومراتب هستى ضرورى مى سازد که با انکار آن اثبات توحید فعلى، افعالى و ربوبى مختل مى گردد.
خداوند حکیم مى فرماید:
( وَنَحْنُ أَقْرَبُ إلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرید ) .
«ما به او از رگ قلبش نزدیک تریم».   سوره ق، آیه16       
و نیز مى فرماید:
( وَهُوَ مَعَکُمْ أَیْنَما کُنْتُمْ ) .
«هر کجا باشید او با شماست».     سوره حدید، آیه4        
سعدى شیرین سخن شیرازى در دو بیت به مضمون هر دو آیه اشاره مى کند و مى گوید:
دوست نزدیک تر از من به من *** وین عجب تر که من از وى دورم
چه کنم با که توان گفت که دوست *** در کنار من، و من مهجورم
***
جهان با تمام زیبایى هاى خود، پرتوى از جمال و کمال حق تعالى است، تجلى او بر جهان با نام «جمیل» این همه زیبایى ها آفرید.
خواجه شیراز به این حقیقت با اصطلاح عرفانى اشاره مى کند:
حسن روى تو، یک جلوه که در آینه کرد *** این همه نقش در آینه اوهام افتاد
این همه عکس مى و نقش نگارش که نمود ***  یک فروع رخ ساقى است که در جام افتاد 
________________________________________
[1] . امام خمینى، رساله توضیح المسائل، ص 525.
[2] . طباطبایى، نهایة الحکمة، ص 55.
[3] . تحریم، 7.
[4] . بقره، 30.
[5] . انبیاء، 27.
[6] . نحل، 105.
[7] . نحل، 35.
[8] . نحل، 31.
[8] . انفطار، 10 13.
[10] . مصطفوى، التحقیق فى کلمات القرآن، ج1، ص 150.
[11] . طباطبایى، المیزان فى تفسیر القرآن، ج15، ص 145.
[12] . بقره، 98.
[13] . نهج البلاغه، خطبه 189.
[14] . بقره، 285.
[15] . بقره، 177.
[16] . بقره، 98.
[17] . نساء، 136.
[18] . طباطبایى، ترجمه المیزان، ج5، ص 179.
[19] . ملاصدراى شیرازى، الحکمة المتعالیة فى الأسفار الأربعة، ج7، ص 262.
[20] . ملاصدراى شیرازى، مفاتیح الغیب، ج1، ص 356.
[21] . همان.
[22] . ابن سینا، الهیات شفا، ص 14.
[23] . شیخ اشراق، حکمة الاشراق، ص 389.
[24] . ملاصدرا، الحکمة المتعالیة فى الاسفار الأربعة، ج7، ص 45.
[25] . ابراهیمى دینانى، قواعد کلى فلسفى در فلسفه اسلامى، ج1، ص 33.

 

 


نویسنده : معصومه مهرورز

لیست کل یادداشت های این وبلاگ

خانه
پارسی بلاگ
پست الکترونیک
شناسنامه
 RSS 

:: کل بازدیدها :: 
1783


:: بازدید امروز :: 
2


:: بازدید دیروز :: 
0


:: درباره خودم ::


:: اوقات شرعی ::

:: لینک به وبلاگ :: 

عشق خالص

:: اشتراک در خبرنامه ::